کلانشهر و حیات ذهنی

نویسندگان

چکیده

پیچیده ترین مسائل زندگی مدرن از ادعای فرد برای حفظ استقلال و فردیت هستی خویش در برابر نیروهای سهمگین اجتماعی و میراث تاریخی و فرهنگ برونی و فن زندگی ناشی می شود. مبارزه با طبیعت که انسان ابتدایی می بایست برای حفظ موجودیت جسمانی خویش بدان مبادرت ورزد در این شکل مدرن به آخرین دگردیسی خود رسیده است. قرن هیجدهم از آدمی طلبید که خود را از تمامی قیود تاریخی در قلمرو دولت و اخلاقیت و اقتصاد رها سازد. سرشت آدمی که به اعتقاد آن قرن اساساً نیک و مشترک بین همه انسانهاست باید بدون مانعی تحول یابد. قرن نوزدهم علاوه بر آزادی بیشتر‘ تخصصی شدن عملکردی آدمی و کار او را نیز طلب کرد. تخصصی شده باعث می شود که نتوان فردی را با فرد دیگر قیاس کرد و هر کسی تا بالاترین حد ممکن به عنصری ضروری مبدل می شود. به هر تقدیر‘ تخصصی شدن وابستگی هر آدمی را به فعالیتهای مکمل آدمیان دیگر بارزتر می سازد. نیچه معتقد است که تحول کامل هر فرد مشروط به مبارزه بی امان افراد با یکدیگر است. سوسیالیزم به همین دلیل به امحای هر نوع رقابت اعتقاد دارد. در هر صورت در تمامی این موارد یک انگیزه اصلی در کار است: فرد در برابر فروکشیده شدن و خردشدن به وسیله مکانیزم اجتماعی – تکنولوژیک مقاومت می کند. پرسش درباره معنای درونی زندگی جدید و محصولات آن و درباره روح به اصطلاح کالبد فرهنگی‘ باید در جستجوی حل معادله ای باشد ک ساختارهایی نظیر کلانشهر میان فرد و محتواهای فرافردی زندگی برقرار کرده است. چنان پرسشی باید به این سؤال پاسخ گوید که چگونه شخصیت‘ خود را با نیروهیا برونی سازگار می سازد. من اکنون به توضیح این امر خواهم پرداخت.
بنیاد رواشناختی فرد نوع کلانشهری در شدت یافتن تحریکات عصبی نهفته است که خود ناشی از تغییر سریع و بدون وقفه محرکهای برونی و درونی است. آدمی موجودی است که دارای قوه ممیزه است. ذهن آدمی را تفاوت میان تأثرات لحظه ای و آنچه ماقبل آن است تحریک می کند. تأثرات پایدار‘ تأثراتی که فقط اندکی با یکدیگر تفاوت دارند و روالی منظم و مبتنی بر عادت دارند و نشان تفاوتهای منظم و مبتنی بر عادت هستند‘ جملگی به اصلاح نیازمند آگاهی کمتری هستند‘ خاصه در مقایسه با تجاربی چون یورش سریع تصاویر متغیر و ناپیوستگی ادراک مبتنی بر نگاهی واحد و غیر منتظره بودن هجوم تأثرات. ای حالات‘ حالات روانشناختی هستند که کلانشهر می آفریند. در مورد بنیادهای حسی حیات ذهنی‘ شهر تفاوت بسیاری با شهر کوچک و زندگی روستایی دارد. این امر خود را در هر بار گذشتن از خیابان و در ضربان و تنوع زندگی اقتصادی و شغلی و اجتماعی نشان می دهد. کلانشهر از آدمی به منزله موجودی تمیزگذار آگاهی بمراتب بیشتری را طلب می کند تا زندگی روستایی. در روستا آهنگ حرکت زندگی و تصاویر ذهنی حسی آشناتر و موزونتر است. دقیقاً با اتکا به این نکته است ک خصلت پیچیده حیات ذهنی کلانشهری فهمیدنی می شود‘ آنهم در قیاس با زندگی در شهر کوچک که بیشتر به روابط عمیق و عاطفی مبتنی است. روابط عمیق و عاطفی در لایه های ناخودآگاهتر روان ریشه دارد و به بهترین شکل در متن آهنگ پایدار عادات ناگسسته توسعه می یابد. به هر رو‘ عقل در لایه های بالاتر و آگاهتر و شفافتر روان جای دارد و منعطفترین نیروی درونی ماست. عقل برای سازگاری با تغییر و تضاد پدیده ها نیازمند شوک و انقلابات درونی نیست. ذهنی که محافظه کارتر است فقط از طریق چنان انقلاباتی است که می تواند با آهنگ کلانشهری وقایع سازگارشود. بنابراین نوع انسان کلانشهری – که البته هزار نوع دارد – اندامی را پرورش می دهد که از او در برابر وقایع تهدید کننده و تناقضات محیط برونی که می تواند وی را ریشه کن سازد‘ محافظت کند. او با مغز خود واکنش نشان می دهد نه با قلب خود. بدین ترتیب افزون شدن آگاهی به امتیازی روانی مبدل می شود. بنابراین زندگی کلانشهری آگاهی تشدید شده و سلطه عقل در انسان کلانشهری را بنیاد می نهد. واکنش نشان دادن به پدیده های کلانشهری به اندامی سپرده می شود که دارای حداقل حساسیت است و از عمق شخصیت دورترین فاصله را دارد. بنابراین اتکا به عقل و عقل گرایی از زندگی ذهنی در برابر قدرت سهمگین زندگی کلانشهری محافظت می کند. عقل گرایی در جهات متعدد شاخه می دواند و با پدیده های متنوع و مختلفی ترکیب می شود.