وفاق اجتماعی

نویسنده

چکیده

وفاق اجتماعی یکی از موضوعات اساسی است که از دیرباز مورد توجه مطالعات جامعه شناختی بوده است. وفاق اجتماعی گرچه موضوعی دیرینه است لکن با توجه به تحولات جهان معاصر بار دیگر لزوم توجه به آن بیشتر احساس می شود. بهرحال قبل از ورود به بحث اصلی‘ لازم است در ابتدا به چند نکته بطور حاشیه ای اشاره کنیم.
با یک نگاه اولیه به تحولات در جامعه شناسی در سطح بین المللی این نکته بخوبی آشکار می شود که تا چند دهه قبل‘ حدود دهه 60‘ اختلافات پارادایمی Paradigmatic و تئوری نسبتاً شدیدی در علوم اجتماعی از جمله جامعه شناسی غالب بود. پارادایمها در مقابل هم صف آرایی کرده بودند. هرکدام معضله problematic و روش و تئوری و نوع داده خود را از دیگری جدا کرده‘ درصدد پاسخگویی به مسائل اجتماعی بودند. بتدریج این اختلافات پارادیمی‘ بخصوص از اوایل دهه 80‘ فروکش کرد و اغلب جامعه شناسان معاصر با سوی گیریهای تئوریک مختلف‘ اذعان نمودند که یک پارادیم قادر نیست به همه مسائل اجتماعی پاسخ دهد. (آلکساندر 1982‘ فرینربی و سایر 1986‘ ریتزر 1989‘ فارارو 1989‘ سو 1990‘ هابر ماس1990‘ زتومکا 1991‘ کالینز 1990). بدنبال این نتیجه گیری‘ بتدریج در جامعه شناسی مساله ادغام و ترکیب تئوریک Theoretical Integration مطرح شد.
با طرد دوگانه گرایی دکارتی‘ دیگر انتخاب نظریه و روش و نوع داده و غیر مبتنی بر انتخاب یا این یا آن نبود بلکه بر پایه انتخاب هم این هم آن استوار شد. اگر در گذشته‘ محققی صحبت از وفاق اجتماعی می کرد در یک دسته خاص قرار می گرفت و اگر فی المثل بحث از تضاد اجتماعی می کرد در دسته ای دیگر جای می گرفت. (ریتزر 1975).
در حالیکه امروز وفاق اجتماعی و تضاد اجتماعی‘ نظم اجتماعی و تغییر اجتماعی ‘ فرد و جامعه‘ ساخت و کنش و غیره همگی دو وجه یک سکه قلمداد می شوند و همزمان مطمح نظر قرار می گیرند. اگر یکی از آنها صرفاً مورد توجه قرار گیرد بیشتر به لحاظ تحلیلی است و نه به سبب چشم پوشی و یا احیاناً جهل.