از مدرنیته در تلقی عام و کلاسیک، به عنوان مهمترین عامل عرفی شدن یاد شده است و انتظار میرفت با بسط آن، دین از صفحة ذهن و زندگی انسان مدرن بیرون رود. وجود شواهدی از حضور پر نشاط دین در دنیای مدرن، این نظریه و پیشبینیهای آن را به زیر سؤال برده و امیدواریهایی برای بههمآوریِ دین و مدرنیته در برخی از نواندیشان دینی پدید آورده است. این مقال با تأکید بر تمایز میان «نوشدن»، «مدرن شدن» و «مدرنیته» و ملاحظة تفاوتهای آموزهای اسلام و مسیحیت، این امیدواری را به چالش کشیده است: در گام نخست با آشکارسازیِ نسبت نقیض میان دین و عرفی شدن و اثر غیر قابلِ انکار مدرنیته بر وقوع این فرایند و در گام دوم با اِبرام بر عدم صدق مهمترین مصادیق همزیستی میان دین و مدرنیته.