این مقاله بر آن است که تعبیر از جهان شدن به عنوان یک نظام به جای یک فرآیند گمراه کنندهاست و ما را از پرداختن به موضوعات بینادین در باب دولت ملت مسائل ژئوپلیتیک و مناسبات بین المللی غافل می سازد به ویژه این مقاله بر این باور است که هر گونه مداقه در فرایند های سیاسی اقتصادی و فرهنگی باید شامل دو حوزه که اغلب مورد بی توجهی هستند باشد1) از حضور دولت به خصوص دولت ایالات متحده آمریکا به عنوان بازیگر اصلی در فرایند های بین المللی به هیچ وجه کاسته نشده است 2) درک دولت آمریکا و نقش آن در مناسبات جهانی باید حضور و قدرت مرام آمریکایی که توسط خودآن دولت با همکاری تعداد کثیری از گروههای خصوصی ساخته شده است را در برگیرد در این مقاله پیشنهاد می شود که بررسی تاریخی سیاست خارجی ایالات متحده پس از جنگ جهانی دوم ما را فراتر از تاریخ دیپلماسی متعارف و جهانی شدن می برد و به سوی غور در شبکه متشکل از دولت و حوزه خصوصی هدایت می کند در عین حال این نوشتار مقوله سیادت که به معنای تحمیل شبکه دولت آمریکا و حوزه خصوصی به بقیه جهان است را نمی پذیرد بر عکس تنشها و حتی تضادهای موجود در سیاست خارجی ایالالت متحده و ایدئولوژی آمریکائی منجر به گشایش فضائی کالبدی و گفتمانی می شود که در آن واکنشها و چانه زنیهای سیاسی مجال ظهور نمی یابند ما تنها نظاره گران قدرت آمریکا نیستیم اما نیرویمان تحت مقوله های مجردی چون جهانی محلی شدن محدود می شود