این مقاله تعدادی چند از نظریه های جامعه شناختی معاصر در باب جهانی شدن را به این دلیل که به لحاظ تاریخی اغلب سطحی هستند انواع مقاومتهای فرهنگی در مقابل معیار گسترش جهانی را کمترمورد توجه قرار می دهند ونیز اغلب نقش دولت را در ترتیب دادن به واکنشهای معطوف به دگرگونیهای جهانی نادیده می گیرند و مورد انتقاد قرار می دهد مقاله به منظور دستیبانی به دیدگاهی نقادانه بر مطالعات جرج ریتزر در مورد مک دونالدزی شدن به ویژه کتاب اخیرش با عنوان جهانی شدن هیچ تکیه می کند ریتزر بر این عقیده است که حجم زیادی از فرهنگ جهانی دارای ماهیت معتبری نیست به زمان ومکان بی توجه است و فرهنگهای محلی را از محتوای منحصر به فردشان بر ی می سازد نوشته های ریتزر به طور فزاینده ای جهت بدبینانه به خود گرفته اند و وابستگی مولف را به آزا ماکس وبر در باب عقلانی شدن جامعه تقویت می کنند در مقابل عقاید ریتزر این مقاله استدلال می کنده که دو بعد مهم مقاومتفرهنگی در مقابل جهانی گرایی پوچ انگارانه موجود است حضور چهره زیبائی شناختی قوی در زمینه فرهنگ و بسیج قدرت سیاسی با هدف مقاومتدر مقابل معیار گستری جهانی مقاله طی استدلال فوق مواردی چند را که در آنها جوامع به واسطه زیبائی شناسی قوی و اراده سیاسی توانستهاند در مقابل فشارهای جهانی برونی که هدف معیار گستری دارند مقاومت کنند بر می شمارد.