جهانی شدن و ظهور اقتصاد دانش به همراه شرایط رقابتی، پرسش از کیفیت آموزش عالی را برجستهتر کرده است. این کار بدون اصلاح نهادها و کنشهای نهادسازی امکانپذیر نیست. «دیرآیندگانِ» توسعه، از جمله جامعة ایرانی، با مسألة دوگانهای دست به گریبان هستند. از یک سو هنجارهای مشترک و اجماعیات بینالمللی در تضمین کیفیت آموزش عالی پیش روی آنهاست و از سوی دیگر، پابند محدودیتها و دشواریهای خاصی هستند که از پیچیدگیهای ساختاری این نوع جوامع ناشی میشود. تحلیل روابط میان زمینههای فرهنگی و اجتماعی جوامع با مؤلفههای تضمین کیفیت آموزش عالی، با به دست دادن «نقشهای شناختی»، امکان آن را فراهم میآورد که کنشگران در هر سه سطح جامعه، دانشگاه و دولت، با شناخت بیشتری بتوانند دربارة ویژگیهای الگوی مناسب ارزشیابی و اعتبارسنجی آموزش عالی و ملزومات سیاستی، راهبردی و عملیاتی مربوط به استقرار کیفیت، تصمیم بگیرند و عمل کنند.